جدول جو
جدول جو

معنی بهانه افتادن - جستجوی لغت در جدول جو

بهانه افتادن(نَ خَ)
دست آویز شدن. (فرهنگ فارسی معین). عذر بیجا و ناپسند آوردن:
یاد آوارگی همی خواهد
رفتن حج بهانه افتاده ست.
امیرخسرو دهلوی (از آنندراج).
رجوع به بهانه شود
لغت نامه دهخدا
بهانه افتادن
دست آویز شدن
تصویری از بهانه افتادن
تصویر بهانه افتادن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَ خَ)
عذر بیجا و ناپسند آوردن:
دل از سودای شیرین در غم افکند
بهانه بر فراق مریم افکند.
میرحسن (از آنندراج) ، عافیت و سلامت و تندرستی. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) : چنین نومید نباید بود که بهبود ممکن باشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 182).
برداشت از او امید بهبود
کآن رشتۀ او پر از گره بود.
نظامی.
برگ و بار آن درخت می ریخت و افسردگی و پژمردگی بدو راه می یافت تا در او هیچ امید بهبود نماند. (مرزبان نامه).
فکر بهبود خود ای دل ز دری دیگر کن
درد عاشق نشود به بمداوای حکیم.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(مَ ءَ مَ)
مرکّب از: ب + راه + افتادن، قریب به انجام رسیدن و روبرو آمدن و روبراه آمدن کار. (آنندراج)، راه افتادن:
کی سرانجامی من خوب براه افتاده ست
همچو زین خانه ما را در و دیواری نیست.
تأثیر (آنندراج)،
- براه افتادن اختلاط، درگیر و مناسب افتادن اختلاط. (آنندراج)،
- براه افتادن چشم، انتظار کشیدن. (آنندراج)، دیده در راه ماندن:
تا بفکر جلوه آن آهو نگاه افتاده است
چشم نرگس را که می بینم براه افتاده است.
تنها (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(فُ نِ / نَ دَ)
بوجود آمدن هاله بدور چیزی:
ساغر می چون به کف میگیرد آن ماه تمام
هاله می افتد به دور عارضش از خط جام.
معصوم تبریزی (از ارمغان آصفی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هاله افتادن
تصویر هاله افتادن
ایجادشدن هاله دورماه یا چیزی دیگر: (ساغر می چون بکف می گیرد آن ماه تمام هاله می افتد بدور عارضش از خط جام) (معصوم تبریزی)
فرهنگ لغت هوشیار